باغبان انگور و خرما، (منتهی الارب)، ناطر، حافظ رزستان و نخلستان، (از معجم متن اللغه)، باغبان رزستان و نخلستان، (ناظم الاطباء)، حافظ الکرم و النخل، (از اقرب الموارد)، حافظالکرم، (المنجد)، رزبان، (زمخشری)، ناظور، ناظوره، نگاهبان، رزوان، ج، نطّار، نطره، نواطیر، نطراء: به چرخشت اندر اندازی نگونم ز پشت و گردن مزدور و ناطور، منوچهری، کرده بدرود باغ بلبل ازآنک مر چمن را ز باغ ناطور است، مسعودسعد، چون نکند رخنه به دیوار باغ دزد که ناطور همان می کند، سعدی، - امثال: التمریانع و الناطور غیر مانع، ، حافظ زراعت، (از معجم متن اللغه)، حافظالزرع، (از اقرب الموارد) (المنجد)، دشتبان، (دستوراللغه) (زمخشری)، دشتوان: جهان دیده پیری بر او برگذشت چنین گفت خندان به ناطور دشت، سعدی، ، مهتر، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ناظور شود، آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید، (ناظم الاطباء)، پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند، (از المنجد)