جدول جو
جدول جو

معنی ناطور - جستجوی لغت در جدول جو

ناطور
باغبان، نگهبان کشتزار، پالیزبان
تصویری از ناطور
تصویر ناطور
فرهنگ فارسی عمید
ناطور
از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید (کیوی) و 10هزارگزی جادۀ شوسۀ میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 148 تن سکنه دارد، آبش از چشمه است و محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان قالی بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4 ص 523)
لغت نامه دهخدا
ناطور
باغبان انگور و خرما، (منتهی الارب)، ناطر، حافظ رزستان و نخلستان، (از معجم متن اللغه)، باغبان رزستان و نخلستان، (ناظم الاطباء)، حافظ الکرم و النخل، (از اقرب الموارد)، حافظالکرم، (المنجد)، رزبان، (زمخشری)، ناظور، ناظوره، نگاهبان، رزوان، ج، نطّار، نطره، نواطیر، نطراء:
به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور،
منوچهری،
کرده بدرود باغ بلبل ازآنک
مر چمن را ز باغ ناطور است،
مسعودسعد،
چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد که ناطور همان می کند،
سعدی،
- امثال:
التمریانع و الناطور غیر مانع،
، حافظ زراعت، (از معجم متن اللغه)، حافظالزرع، (از اقرب الموارد) (المنجد)، دشتبان، (دستوراللغه) (زمخشری)، دشتوان:
جهان دیده پیری بر او برگذشت
چنین گفت خندان به ناطور دشت،
سعدی،
، مهتر، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ناظور شود، آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید، (ناظم الاطباء)، پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند، (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
ناطور
نگهبان کشتزار
تصویری از ناطور
تصویر ناطور
فرهنگ لغت هوشیار
ناطور
باغبان، نگهبان کشتزار، نگهبان
تصویری از ناطور
تصویر ناطور
فرهنگ فارسی معین
ناطور
باغبان، پالیزبان، دشتبان، دهقان، مزرعه بان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامور
تصویر نامور
(پسرانه)
مشهور، ارزنده، نام آور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناجور
تصویر ناجور
چیزی که با دیگری جفت و جور نباشد، نامناسب، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسور
تصویر ناسور
زخمی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامور
تصویر نامور
نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقور
تصویر ناقور
سازی بادی، شبیه بوق یا شاخ
فرهنگ فارسی عمید
افزار آهنی پهن و دسته دار شبیه کارد که قصابان با آن استخوان را می شکنند
فرهنگ فارسی عمید
مأخوذ از تازی، کشتبان و نگاه دارندۀ کشت وزراعت، (ناظم الاطباء)، کشتبان را گویند که زراعت نگه دارنده باشد، (آنندراج از هفت قلزم) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتور
تصویر ناتور
فرانسوی سرشت زاد نهاد، پرهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهور
تصویر ناهور
ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصور
تصویر ناصور
ناسور، ریشینگی، جمع نواصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظور
تصویر ناظور
مهتر بزرگ مردم، دور بین، باغبان رز بان، نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعور
تصویر ناعور
دولاب، چرخظسیا، پره آسیا بادی
فرهنگ لغت هوشیار
کرنای شاخ دمیدنی بوقی که درآن دمند صور، جمع نواقیر. ناقوس. چوب درازی که نصاری برای اعلام دخول درنمازآنرابچوبی کوچکتربنام} وبیل {زنند، زنگی بزرگ که دربرج کلیسا از سقف آویخته است وبرای دعوت ترسایان بعبادت و اجرای مراسم مذهبی آنرابصدا درآورند، جمع نواقیس، الف - انتباهی که شخص رابسوی توبت وانابت وعبادت خواند. ب - جذبه ای که از حق تعالی خبرکند وازنفس خلاصی دهد وبطاعت و قناعت دعوت کند وازخواب غفلت بیدار سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامور
تصویر نامور
دارای نام، نام داده مسمی: (بنزدیک اهل حق اسم ومسمی یکی است نام و نامور)، خداوند نام وآوازه مشهودمعروف: هنر در جهان از من آمد پدید چومن نامور تخت شاهی ندید، ممتاز ارزنده: نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس ازین. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطوری
تصویر ناطوری
شغل و عمل ناطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگور
تصویر ناگور
ناگوارناگوارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجور
تصویر ناجور
چیزی که با هم تناسب و وفق نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی این واژه دو گونه نوشته می شود: ناسور و ناصور ریشینگی زخمی که در گوشه چشمبن دندان وحوالی مقعد وغیره پیداگردد. توضیح مجرای خروج مواد چرکی که بصورت منفذی از پوست و مخاط سطحی بدن بخارج سربازکرده وابتدایش ازیک کانون چرکی عمقی که در زیر انساج است سرچشمه میگیرد. در ناسورها چون کانون چرکی در عمق انساج است ممکن است درمحل خروج چرک از پوست بدن ظاهرا تورمی مشاهده نشودجراحت مطائی ناصورفیستول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارور
تصویر نارور
زنی که پستان او مانند انار باشد دختر نارپستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماطور
تصویر ماطور
آب بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاطور
تصویر صاطور
ساتور
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدان برند از کارد و جز آن، کارد بزرگ که قصابان با آن استخوان را می شکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازور
تصویر نازور
سست، ضعیف، کم قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطور
تصویر ساطور
ابزاری آهنی و پهن و دسته دار شبیه کارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجور
تصویر ناجور
ناهماهنگ، نامساعد، نامناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشور
تصویر ناشور
پارچه نخی چرکتاب مانند متقال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسور
تصویر ناسور
زخمی که آب کشیده و عفونی شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقور
تصویر ناقور
صور، بوق، شیپور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامور
تصویر نامور
((وَ))
معروف، دارای نام نیک
فرهنگ فارسی معین