جدول جو
جدول جو

معنی ناصب

ناصب
(صِ)
برپا و قائم کننده. (آنندراج) (غیاث اللغات). برپای دارنده. قائم کننده. نصب نماینده. (ناظم الاطباء). آنکه چیزی را نصب و برپا می کند و می افرازد، دشمن دارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). آنکه متدین به بغض علی بن ابی طالب علیه السلام باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ناصبی و نواصب شود، هم ناصب، غم با رنج. (آنندراج) (منتهی الارب). متعب. (اقرب الموارد). اندوه با رنج. (ناظم الاطباء) : عیش ناصب، زیست با رنج و تکلیف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ای فیه کد و جهد. (اقرب الموارد). الناصب من العیش،ما فیه کد و جهد. (معجم متن اللغه). رنج دهنده، (اصطلاح نحو) عامل نصب. عاملی که معمول خود را نصب دهد. رجوع به ناصبه و نواصب شود، (اصطلاح درایه) از الفاظ ذم و قدح است. ج، نواصب
لغت نامه دهخدا