چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. ناتراشیده. (فرهنگ نظام). تراشیده نشده. ناسترده. جلا داده نشده. (ناظم الاطباء). ناهموار. (غیاث) (آنندراج). نتراشیده. ناصاف. که تراشیده نشده است: یکی ناچخ شه که بر وی رسید ز زنگی رگ زندگانی برید همان خرد کان ناتراش دگر چنین چند را خاک خارید سر. نظامی (از آنندراج). ، ناتراشیده. آدم کلفت و بلند بی اندام. (فرهنگ نظام) ، بی ادب. (آنندراج). بی ادب و سفله. (غیاث). مردم درشت ناهموار و ناقبول و بی اصول و بی ادب. (ناظم الاطباء). نخراشیده و نتراشیده. بی ادب. بی تربیت. که آداب معاشرت نمیداند. که در برخورد خشن و ناملایم است