نادان. بی عقل. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی خرد. جاهل: بگردان (خدایا) ز جانش نهیب بدان بپرداز گیتی ز نابخردان. فردوسی. که گیتی بشوئی ز رنج بدان ز گفتار و کردار نابخردان. فردوسی. سدیگر که گیتی ز نابخردان بپالود و بستد ز دست بدان. فردوسی. زشت و نافرهخته و نابخردی آدمی روئی و در باطن ددی. طیان. همه گفته هایت بجای خود است به عالم مباد آنکه نابخرد است. اسدی. مجوئید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان. اسدی. نیوشنده یک تن که بخرد بود ز نابخردان بهتر از صد بود. نظامی. خرد نیک همسایه شد، آن بد است که همسایۀ کوی نابخرد است. نظامی. خور و خواب تنها طریق دد است برین بودن آئین نابخرد است. سعدی