کودک. آن که هنوز به سن تمیز نرسیده باشد. (آنندراج). نارسیده. کودکی که به سن بلوغ و رشد نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). صغیر. خواب نادیده. به حد مردان نرسیده. به حد زنان نرسیده: شنیدم که نابالغی روزه داشت به صد محنت آورد روزی به چاشت. سعدی. یکی تشنه میگفت و جان می سپرد خنک نیکبختی که در آب مرد بدو گفت نابالغی کای عجب چو مردی چه سیراب و چه تشنه لب. سعدی (بوستان). ، نادان. ساده لوح. که قوه تشخیص ندارد. که صاحب تمیز نیست: همه گفتند کاین خیال بد است قول نابالغان بی خرد است. نظامی. چو با او ساختی نابالغی جنگ ببالغتر کسی برداشتی سنگ. نظامی