جدول جو
جدول جو

معنی مهج

مهج
(عَ)
مکیدن: مهج الولد امه مهجاً، مکید آن بچه شیر مادر خود را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرمیدن بازن: مهج جاریته، آرمید با کنیزک خود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکو شدن روی: مهج فلان بعد عله، نیکوروی شد فلان پس از بیماری. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا