جدول جو
جدول جو

معنی مویان

مویان
(مو)
موینده و گریه کننده. (انجمن آرا) (آنندراج). گریه کنان و نوحه کنان و گریان. (ناظم الاطباء). صفت حالیه از موییدن. مویا. موینده. که مویه کند. در حال موییدن. نوحه کنان. گریه کننده. (از یادداشت مؤلف). گریان و نوحه کننده. (غیاث). به معنی گریان و نوحه کنان باشد. (برهان) :
مویه گر گشته زهرۀ مطرب
بر جهان و جهانیان مویان.
انوری.
منم دل خسته و از درد مویان
منم بیدل دل و دلدارجویان.
نظامی.
لیلی ز گزاف یاوه گویان
در خانه غم نشسته مویان.
نظامی.
و رجوع به موییدن شود
لغت نامه دهخدا