موینده و گریه کننده. (انجمن آرا) (آنندراج). گریه کنان و نوحه کنان و گریان. (ناظم الاطباء). صفت حالیه از موییدن. مویا. موینده. که مویه کند. در حال موییدن. نوحه کنان. گریه کننده. (از یادداشت مؤلف). گریان و نوحه کننده. (غیاث). به معنی گریان و نوحه کنان باشد. (برهان) : مویه گر گشته زهرۀ مطرب بر جهان و جهانیان مویان. انوری. منم دل خسته و از درد مویان منم بیدل دل و دلدارجویان. نظامی. لیلی ز گزاف یاوه گویان در خانه غم نشسته مویان. نظامی. و رجوع به موییدن شود