مومی، مومی شده و از موم ساخته شده، (ناظم الاطباء)، هرچیز که از موم ساخته باشند، (آنندراج) : بر دل مومین و جان مؤمنش مهر و مهر دین مهیا دیده ام، خاقانی، به هر مجلس که شهدت خوان درآرد به صورتهای مومین جان درآرد، نظامی، - جامۀ مومین، موم جامه و مشمع، (ناظم الاطباء)، مرادف موم جامه است، (آنندراج) : باتریهای حسودان چرب ونرمی می کنم جامۀ مومین بود آسیب باران را علاج، محمدسعید اشرف (از آنندراج)، - طبع مومین، سرشت و طبیعت نرم همچون موم، - نخل مومین، صورت نخلی که از موم ساخته باشند، پیکرۀ درخت نخل که از موم ساخته شده باشد: بلی نخل خرمای مریم بخندد بر آن نخل مومین که غیلان نماید، خاقانی، رجوع به مدخل نخل مومین شود