زاییده شده، تولیدشده و پرورده شده و پیداشده. (ناظم الاطباء). چیزی که از اصلی بیرون آورندش. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، شخص دوتخمه چنانچه پدرش از هند و مادرش از حبش باشد. (غیاث) (آنندراج). دورگه، شخص عجمی که در عرب پرورش یافته باشد. (آنندراج) (غیاث). مولدان گروهی باشند از عجم که در دیار عرب متولد گشته و در آنجا نشو و نما یافته باشند و یا عکس آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، گروهی از عرب یا اعراب که با عجم مختلط شده باشند و این طایفه را عرب مستعرب و متعرب نیز گویند و اطلاق مولد بر این جماعت و این طایفه به طریق مجاز است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - رجل مولد، مرد عربی غیرمحض. (ناظم الاطباء). عربی غیرمحض. (المنجد). ، میان عربی و عجمی. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). آنها که میان عربی و عجمی باشند. (یادداشت مؤلف) ، لفظ عجمی که عرب در کلام خود استعمال کند، نوعی از لغت عرب و آن لغتی است که در اصل موضوع نیست مگر از لغت اصلی گرفته اند. (غیاث) (آنندراج). لفظی که مولدان از لغت اصلی اخذ کرده باشند به تصرفی، و در کلام اعراب مستعمل نباشد، مانند ’بدایت’ که از ’بدائت’ اخذ کرده اند و این را عامی و مستحدث نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). هر کلمه که تازه پیدا آمده است و در پیش نبوده است، مانند طاجن به معنی تابه. هر لغت عرب که پیش از ظهور اسلام متداول نبوده است. کلمه نوپیداشده. لغتی که قدمت استعمال ندارد. (یادداشت مؤلف). - کتاب مولد، نامۀ ساخته و بربافته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - کلام مولد، سخن ساخته و بربافته. (ناظم الاطباء). عربی غیرمحض. (المنجد). - کلمه مولد، تازه ایجادشده. که از اصل زبان نباشد. کلمه ای که نو آورده باشند. - لغت مولد، واژه که به تازگی یافت شده باشد و اصلی نباشد، مانند ضفدع و طاجن و تسخن و طیجن. (یادداشت مؤلف). - مثل مولد، مثل جاری در زبان عربی که پیش از ظهور اسلام متداول نبوده است. (یادداشت مؤلف). ، نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه)