جدول جو
جدول جو

معنی موعظت

موعظت
(عَ قَ)
موعظه. موعظه. اندرز گفتن. (یادداشت مؤلف). پند دادن. (غیاث) (دهار)،
{{اسم}} پند. اندرز. نصیحت. موعظه. موعظه. وعظ. عظه. ذکر آنچه انسان را به توبه و تزکیۀ نفس بدارد. (از یادداشت مؤلف) : اگر از این معنی نوشتن گیرم سخت دراز شود و این موعظت بسنده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 238). هرگز... موعظت ناصحان در گوش نگذاری. (کلیله و دمنه). زاغ بر وجه موعظت نزدیک مار آمد. (کلیله و دمنه). موعظت او (زاغ) مفید نیامد. (کلیله و دمنه).
- موعظت نمودن، پند دادن. نصیحت کردن. اندرز دادن. (یادداشت مؤلف) :
بار دگر نیز بگردد فلک
موعظتی نیز نماید دگر.
ابوالمظفر مکی پنجهیری
لغت نامه دهخدا