معنی ممزق ممزق (مُ مَزْ زَ) دریده. پاره شده. (از اقرب الموارد). متلاشی شده. ممزوق: بس که در این خاک ممزق شدند پیکر خوبان بدیع الجمال. سعدی لغت نامه دهخدا