جدول جو
جدول جو

معنی ممانعت

ممانعت
(مُ نَ / نِ عَ)
بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع. (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی از چیزی. جلوگیری. بازداشت. منع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسن بن طاق که امیر غز بود راه او بگرفت و به ممانعت او برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی). منتصر به اسفراین افتاد و مردم اسفراین از خوف فتنه به ممانعت او برخاستند. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به ممانعه شود.
- ممانعت کردن، جلوگیری کردن. بازداشتن از کاری
لغت نامه دهخدا