جدول جو
جدول جو

معنی ملکی

ملکی
(مَ لَ)
ملک بودن. فرشته بودن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرشتگی:
شاه ملکان پیشرو بارخدایان
ز ایزد ملکی یافته و بارخدایی.
منوچهری.
در تو هم دیوی است و هم ملکی
هم زمینی به قد و هم فلکی
ترک دیوی کنی ملک باشی
ز شرف برتر از فلک باشی.
سنائی.
تا چند معزای معزی که خدایش
زینجا به فلک برد و بقای ملکی داد
چون تیر فلک بود قرینش به ره آورد
پیکان ملک برد و به تیر فلکی داد.
سنائی.
ز پردۀ بشری می زند نوا لیکن
رسد به گوش من آواز سبحۀ ملکی.
جامی.
و رجوع به ملکیّت شود
لغت نامه دهخدا