آنکه مخالطه می کند در صحبت کسی. (ناظم الاطباء) ، همراه. قرین. ملازم: شک نیست که شیر به شعار دین و تحنف و قناعت و تعفف که ملابس آن است بر همه ملوک سباع فضیلت شایع دارد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 223) ، کوشش کننده و رنج برنده در کاری. عهده دار. متصدی. سرپرست: پدرش در خدمت حسام الدوله تاش، ملابس دیوان رسائل بود... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283). و رجوع به ملابست شود