ورزش جای. (منتهی الارب) (آنندراج). جای کسب. ج، مکاسب. (ناظم الاطباء) : با همه مهتران یکی است به کسب هر که را خدمتت بود مکسب. فرخی. ای یمین تو مشرب حاجات وی یسار تو مکسب آمال. ؟ (از سندبادنامه ص 6). ، ورزش و گویند فلان طیب المکسب و المکسبه، ای طیب الکسب. (منتهی الارب). ورزش. (آنندراج). کسب. مکسبه. ج، مکاسب. (از اقرب الموارد). کسب وپیشه و ورزش. مکسبه. ج، مکاسب. (ناظم الاطباء) : کسی که گر بتو گردد به کام دل برسد به عالم اندر از این به کجا بود مکسب. قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص 30). برون ز خدمت او نیست در زمانه شرف برون ز مدحت او نیست در جهان مکسب. قطران (ایضاً ص 32). ز کسب دست نبود هیچ عاری به از مکسب نباشد هیچ کاری. ناصرخسرو. مکسب کوران بود لابه و دعا جز لب نانی نیابند از عطا. مولوی. طبل خواری در میانه شرط نیست راه سنت کار و مکسب کردنی است. مولوی. دست دادستت خدا کاری بکن مکسبی کن یاری یاری بکن هر که او در مکسبی پا می نهد یاری یاران دیگر می دهد. مولوی. ، آنچه از کسب عاید شود. درآمد. عایدی: چه جمهور خلق از پی نفع و مکسب روند. (تاریخ غازان ص 352). ایشان را در آن مکسبی وافر بود. (تاریخ غازان ص 352). تا چون صرافان دریابند که در گداختن آن مکسبی هست تمامت بخرند و با طلا کنند. (تاریخ غازان ص 384). جهت آنکه نقد هر موضعی به موضعی که می بردند به زیادت می آمد و بمجرد تفاوت وزن ایشان را مکسب حاصل می شد. (تاریخ غازان ص 286)