جدول جو
جدول جو

معنی مفروض

مفروض
(مَ)
واجب و فریضه کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرمودۀخدای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه خدا بر بندگان خود واجب ساخته است. (از اقرب الموارد) ، فرض کرده شده. (غیاث) (آنندراج). فرض شده. متصوّر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سوفار کرده و رخنه کرده شده از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بریده کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). بریده بریده کرده. قوله تعالی: لا ٔتخذن من عبادک نصیباً مفروضاً، ای مقتطعاً محدوداً. (ناظم الاطباء). مقطوع محدود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا