جمع واژۀ معلاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلندیها. (غیاث) (آنندراج). مقامات بلند. بزرگواریها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرفها. منزلتهای عالی: قطب معالی ملک محمد محمود آن ز همه خسروان ستوده به هر فن. فرخی. به عالی درگه دستور کوراست معالی از اعالی وز اسافل. منوچهری. بحمداﷲ معالی ایشان چون آفتاب روشن است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 103). پادشاهان محتشم را حث باید کرد بر افراشتن بنای معالی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 391). واجب داشتم بعضی را از محاسن و معالی وی که مرا مقرر گشت بازنمودن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 611). نه دیده معالی ترا گردون غایت نه کرده ایادی ترا گردون احصا. مسعودسعد. همه دعوی طالع میمونش در معالی بدیع برهان باد. مسعودسعد. و معالی خصال ملوک اسلاف... قبلۀ عزایم میمون داشته است. (کلیله و دمنه). صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. (کلیله و دمنه). و به قدر دانش از معالی خصال وی اقتباس کرده ام. (کلیله و دمنه). و بحمداﷲ ومنه ذکر معالی این دولت... شایع است و مستفیض و اسم آن سایر و منتشر. (کلیله و دمنه)... از مجاری احوال و معالی آثار ملوک بی خبر. (چهارمقاله). خاقانی از ادیم معالیش قدوه ای است آن قدوه ای که قبلۀخاقان شناسمش. خاقانی. صدر تو که کعبۀ معالی است جز قبلۀ انس و جان مبینام. خاقانی. مریم بکر معانی را منم روح القدس عالم ذکر معالی را منم فرمانروا. خاقانی. در ترقی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده مؤبد و مخلد باد. (سندبادنامه). حق تعالی او را به خصایص ادب و میل به معالی رتب آراسته کرده بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 396). اگر در شرح معالی و معانی ذات معظم این خواجۀ مکرم و وزیر بی نظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق اوراق به پایان نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 19). و چون به شرح حالات و ذکر مقالات و غزوات ایشان اعتنایی ننموده کس از ایشان یاد نیاورد و از معالی و مآثر ایشان یادگاری نماند. (ترجمه تاریخ یمینی). ماییم ز عالم معالی اندی دو سه اندراین حوالی. عطار. و مبانی مکارم و معالی به وجود ایشان معمور. (جهانگشای جوینی). جاودان قصر معالیت چنان باد که مرغ نتواند که بر آن جای کند غیر همای. سعدی. نگویمت به تکلف فلان دولت و دین سپهر مجد و معالی جهان دانش و داد. سعدی. نه هر کس این شرف و قدر و منزلت دارد که قصد باب معالی کنندش از اقطار. سعدی. گر شعر بوالمعالی حاصل نداشتی کی دادی از معالی او در جهان خبر. خواجه رشیدالدین. الملک قد تباهی من جدّه و جده یارب که جاودان باد این قدر و این معالی. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 324). و رجوع به معلاه شود. - معالی امور، کارهای شریف و بزرگ. (ناظم الاطباء). مقابل خسایس امور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - دامت معالیه، پاینده باد بزرگواری او. (ناظم الاطباء)