یوم مظلم، روز بسیارشر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد) ، تاریک. (مهذب الاسماء) (غیاث). شب تاریک. (آنندراج). بسیار تاریک و ظلمانی. (ناظم الاطباء). تار. تاری. تاریک. ظلمانی. داج. مدلهم. تیره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند در نظر که نه مظلم نه انورند. ناصرخسرو. هوای تو به من بر کرد خواهد زمانه مظلم و آفاق مغبر. مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 196). دل من تنگ کرد و مظلم کرد وحشت آز و ظلمت افلاس. مسعودسعد. به پیش نور ضمیر تو ملک را مظلم به نزد حل بیان تو چرخ را مبهم. مسعودسعد. چاه مظلم گشت ظلم ظالمان اینچنین گفتند جمله عالمان. مولوی. ، امر مظلم، کار مشتبه که راه درآمد در آن معلوم نشود، شعر مظلم، موی سخت سیاه، نبت مظلم، گیاه تازه و سبز که به سیاهی زند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، آن که در تاریکی داخل میشود و در تاریکی میرود. ج، مظلمون، بسیار ستم و بدبخت. (ناظم الاطباء)