پشتی و حمایت و دستگیری. (ناظم الاطباء). پشتی دادن و حمایت کردن. (غیاث). موافقت. پشتی. هواداری. هواخواهی. مساعدت. معاضدت. یاری. همپشتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : معونت و مظاهرت خویش را پیش وی دارم و شرایط یگانگی بجای آرم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132). در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت. (کلیله ودمنه). مرغان... به مظاهرت او (سیمرغ) قوی دل گشتند. (کلیله و دمنه). تشفی و تلافی خلل جز به مظاهرت و مضافرت آن دولت ممکن نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 67). نصر تا دماوند به استقبال او بیامد و به مظاهرت و معاونت او قیام نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 268). مادام که میان شما برادران مظاهرت ظاهر باشد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مظاهره شود