جدول جو
جدول جو

معنی مشید

مشید
(مُ شَیْ یَ)
به گچ و چونه محکم کرده شده. (غیاث) (آنندراج). شیداندود. اندودشده از گچ و آهک و جز آن. (ناظم الاطباء). شیداندود. (منتهی الارب). بنایی به گچ کرده. (یادداشت مؤلف) ، برافراشته و دراز. قال و قول الجوهری: المشید للجمع غلط و انمالمشیده جمع المشید - انتهی. یقال: قصر مشید بالتشدید و التخفیف و بروج مشیده بالتشدید. (منتهی الارب). قصر المشید، ای مرتفع. (ناظم الاطباء). بناء مشید، بناء برافراشته. (مهذب الاسماء). در بنا بمعنی بلند و مطول. یقال: قصر مشید و قصور مشیده. (از محیطالمحیط). برداشته و بلندکرده (بنا). (یادداشت مؤلف) : بنای قصر مشید آسمان ساخت. (سندبادنامه ص 2). و رجوع به مشیّده شود، استوار و محکم و افراخته. (ناظم الاطباء). محکم و استوارکرده (بنا). (یادداشت مؤلف) ، نزد بلغاء کلامی است که نقطه های حروف منقوطۀ آن همه در بالا نهاده شود. مثال:
گفتم ز غم عشق تو من شاد شوم
وز نام خوش تو از غم آزاد شوم.
؟ (کذا فی مجمعالصنایع، ازکشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا