گچ کرده شده. (غیاث) (آنندراج). اندوده شده از گچ و آهک و جز آن. (ناظم الاطباء). آنچه به گچ اندوده باشند. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، استوار و محکم کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، بلند و طولانی. (از اقرب الموارد). افراخته. یقال: قصر مشید، ای مرتفع. (ناظم الاطباء). قصر مشید، کاخ بلند و سفیدشده با گچ. (از محیطالمحیط). رفیع: فهی خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید. (قرآن 45/22). خانه خمار چو قصر مشید منبر ویران و مساجد خراب. ناصرخسرو. قبلۀ اهل هنر هست مدام به سرائی که به از قصر مشید. سوزنی. سایبان تو ظل عرش مجید بارگاه تو اوج قصر مشید. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). تا نتاند شیر علم دین کشید تا نگردد گرد آن قصر مشید. مولوی (مثنوی چ خاور ص 23). صورت فکر است بر بام مشید وآن عمل چون سایه برارکان پدید. مولوی. که برآیم برسر کوه مشید منت نوحم چرا باید کشید؟ مولوی
گچ کرده شده. (غیاث) (آنندراج). اندوده شده از گچ و آهک و جز آن. (ناظم الاطباء). آنچه به گچ اندوده باشند. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، استوار و محکم کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، بلند و طولانی. (از اقرب الموارد). افراخته. یقال: قصر مشید، ای مرتفع. (ناظم الاطباء). قصر مشید، کاخ بلند و سفیدشده با گچ. (از محیطالمحیط). رفیع: فهی خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید. (قرآن 45/22). خانه خمار چو قصر مشید منبر ویران و مساجد خراب. ناصرخسرو. قبلۀ اهل هنر هست مدام به سرائی که به از قصر مشید. سوزنی. سایبان تو ظل عرش مجید بارگاه تو اوج قصر مشید. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). تا نتاند شیر علم دین کشید تا نگردد گرد آن قصر مشید. مولوی (مثنوی چ خاور ص 23). صورت فکر است بر بام مشید وآن عمل چون سایه برارکان پدید. مولوی. که برآیم برسر کوه مشید منت نوحم چرا باید کشید؟ مولوی
به گچ و چونه محکم کرده شده. (غیاث) (آنندراج). شیداندود. اندودشده از گچ و آهک و جز آن. (ناظم الاطباء). شیداندود. (منتهی الارب). بنایی به گچ کرده. (یادداشت مؤلف) ، برافراشته و دراز. قال و قول الجوهری: المشید للجمع غلط و انمالمشیده جمع المشید - انتهی. یقال: قصر مشید بالتشدید و التخفیف و بروج مشیده بالتشدید. (منتهی الارب). قصر المشید، ای مرتفع. (ناظم الاطباء). بناء مشید، بناء برافراشته. (مهذب الاسماء). در بنا بمعنی بلند و مطول. یقال: قصر مشید و قصور مشیده. (از محیطالمحیط). برداشته و بلندکرده (بنا). (یادداشت مؤلف) : بنای قصر مشید آسمان ساخت. (سندبادنامه ص 2). و رجوع به مشیّده شود، استوار و محکم و افراخته. (ناظم الاطباء). محکم و استوارکرده (بنا). (یادداشت مؤلف) ، نزد بلغاء کلامی است که نقطه های حروف منقوطۀ آن همه در بالا نهاده شود. مثال: گفتم ز غم عشق تو من شاد شوم وز نام خوش تو از غم آزاد شوم. ؟ (کذا فی مجمعالصنایع، ازکشاف اصطلاحات الفنون)
به گچ و چونه محکم کرده شده. (غیاث) (آنندراج). شیداندود. اندودشده از گچ و آهک و جز آن. (ناظم الاطباء). شیداندود. (منتهی الارب). بنایی به گچ کرده. (یادداشت مؤلف) ، برافراشته و دراز. قال و قول الجوهری: المشید للجمع غلط و انمالمشیده جمع المشید - انتهی. یقال: قصر مشید بالتشدید و التخفیف و بروج مشیده بالتشدید. (منتهی الارب). قصر المشید، ای مرتفع. (ناظم الاطباء). بناء مشید، بناء برافراشته. (مهذب الاسماء). در بنا بمعنی بلند و مطول. یقال: قصر مشید و قصور مشیده. (از محیطالمحیط). برداشته و بلندکرده (بنا). (یادداشت مؤلف) : بنای قصر مشید آسمان ساخت. (سندبادنامه ص 2). و رجوع به مشیَّده شود، استوار و محکم و افراخته. (ناظم الاطباء). محکم و استوارکرده (بنا). (یادداشت مؤلف) ، نزد بلغاء کلامی است که نقطه های حروف منقوطۀ آن همه در بالا نهاده شود. مثال: گفتم ز غم عشق تو من شاد شوم وز نام خوش تو از غم آزاد شوم. ؟ (کذا فی مجمعالصنایع، ازکشاف اصطلاحات الفنون)
کشیده شده، دراز مداد، مرکب، برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید) در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
کشیده شده، دراز مداد، مُرکب، برای مِثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نِه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید) در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن