آب چکان و ریزان. (آنندراج). چکاننده. (ناظم الاطباء) ، ریشه دار. (فرهنگ لغات مشکل وتعبیرات دیوان البسه چ استانبول ص 204) : گرد آن پردۀ گلگون چو مشلشل دیدم آمدم یاد از آن زلف و ز آن رنگ و عذار. نظام قاری (دیوان ص 14) به زیر منور عروس منصه تتقها به گردش مشلشل جوانب. نظام قاری (دیوان ایضاً ص 27). والا و مشلشل را قسمت ز ازل این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد. نظام قاری (دیوان البسه ایضاً ص 57)