جدول جو
جدول جو

معنی مشلشل - جستجوی لغت در جدول جو

مشلشل
(مُ شَ شَ)
آب چکان و ریزان. (آنندراج). چکاننده. (ناظم الاطباء) ، ریشه دار. (فرهنگ لغات مشکل وتعبیرات دیوان البسه چ استانبول ص 204) :
گرد آن پردۀ گلگون چو مشلشل دیدم
آمدم یاد از آن زلف و ز آن رنگ و عذار.
نظام قاری (دیوان ص 14)
به زیر منور عروس منصه
تتقها به گردش مشلشل جوانب.
نظام قاری (دیوان ایضاً ص 27).
والا و مشلشل را قسمت ز ازل این بود
کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد.
نظام قاری (دیوان البسه ایضاً ص 57)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
چکانیدن و ریختن شمشیر خون را: تشلشل السیف بالدم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حدیث: یتشلشل دماً، ای یتقاطر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ریختن و چکانیدن کمیز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَ شِ)
لاغر و کم گوشت. رجل متشلشل، مرد کم گوشت، سبک و چالاک. رجل متشلشل، مرد سبک و چالاک، آبی که قطره قطره می چکد. ماء متشلشل، آب پی هم چکان، خون چکنده. دم متشلشل، خونی که در پی هم بچکد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بول چکنده. بول متشلشل، کمیز که قطره قطره می چکد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، طفل متشلشل، کودکی که قطره قطره کمیز می اندازد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشلشل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شل شده و تباه شده. (آنندراج). دست خوشیده و خشک شده. (ناظم الاطباء).
- دعای مشلول، نام دعایی منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آغاز میشود به: اللهم انی اسئلک باسمک بسم اﷲ الرحمن الرحیم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ شُ / شَ شَ)
رجل شلشل، مرد سبک در حاجت و شتاب نیکوصحبت خوش ذات. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ شُ)
مرد کم گوشت سبک بدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد سبک. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
پی هم چکان: ماء شلشل و دم شلشل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روانی آب. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَلْ لِ)
خر بسیار مایل به ماده. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته شرشر در پی هم چکان خوشخوی کار راه انداز یار و یاور، کم گوشت لاغر اندام مرد پارسی تازی گشته شرشر چکان روان چون آب
فرهنگ لغت هوشیار