مشت افشار باشد که طلای دست افشار باشد. (برهان). مشت افشار. (جهانگیری) (آنندراج). طلای دست افشار. (ناظم الاطباء) : و اما ما ذکر فی اللؤلؤ من الرطوبه... و لیس یعنی بها نقیض الیبوسه حتی یتعجب منها کما تذکر الفرس فی الذهب المشتفشار. (الجماهر بیرونی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مشت افشار شود، فشرده و آب گرفته با مشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مشت افشار شود، شراب جهودی، یعنی شراب پیش رس. (برهان) (از ناظم الاطباء) : ابعث الی بعسل من عسل خلار من النحل الابکارمن المشتفشار الذی لم تمسه نار. (از کتاب حجاج به بعض عمال خود به فارس، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)