جدول جو
جدول جو

معنی مسخرگی

مسخرگی
(مَ خَ رَ / رِ)
مسخره درآوردن. استهزاء. بذله گوئی. لودگی. لاغ. هزل. سخریه. و رجوع به مسخره شود:
از مسخرگی گذشت و برخاست
پیغامبری ز مکر دستان.
خاقانی.
در میان حریفان شخصی بود مختل حال که از مسخرگی نانی حاصل می کردی. (جهانگشای جوینی).
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی.
عبید زاکانی.
- مسخرگی کردن، تهکم. خندستانی کردن.
- مسخرگی نمودن، مسخرگی کردن. تهکم. تماجن. (از المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا