جدول جو
جدول جو

معنی مستهام

مستهام
(مُتَ)
سرگشته و آشفته و از جای رفته و رنجور از عشق. (منتهی الارب). سرگشته و حیران. (غیاث) (آنندراج). شیفته و ازجای رفته. عاشق خرد بشده:
در آینۀ عنایت صیقل شناخته
زو قبله کرده و شده سرمست و مستهام.
خاقانی.
باد جهانت به کام کز ظفر تو
کامۀ صدجان مستهام برآمد.
خاقانی.
این نخواندی کالکلام ای مستهام
فی شجون جره جرالکلام.
مولوی (مثنوی).
- قلب مستهام، دل شیفته و سرگشته از عشق. (منتهی الارب).
- مستهام الفؤاد، از دست رفته دل. رجوع به استهامه شود
لغت نامه دهخدا