جدول جو
جدول جو

معنی مری

مری
(شِ)
بسودن و مالیدن سر پستان ناقه را تا شیر برآورد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برآوردن چیزی را. (از منتهی الارب). استخراج. (از اقرب الموارد) ، منکر شدن حق کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جحود کردن. (ترجمان القرآن جرجانی) ، زدن و ضرب. مری فلانا مائه سوط، زد او را صد تازیانه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به دست یا به پای سودن اسب زمین را. (از منتهی الارب) ، پای کشان رفتن اسب از شکستگی و لنگی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آب افشردن باد از ابر. (از منتهی الارب). باران ریزاندن باد ابر را، جاری کردن خون و از آن قبیل را، برآوردن از اسب بوسیلۀ تازیانه یا چیز دیگری آنچه را از دویدن در اوست. (از اقرب الموارد) ، نیک بدوشیدن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا