نعت مفعولی است از مصدر رکوب. رجوع به رکوب شود. سواری کرده شده. (غیاث) ، به معنی مرکب است. (از منتهی الارب). برنشستنی از ستور و کشتی. (آنندراج). برنشست. چاروا. چهار پای: بر چنین مرکوب سی فرسنگ راه من ز چشم بد نقابش کردمی. خاقانی. طلب از یافت نکوتر من و مرکوب طلب کان براق از در میدان به خراسان یابم. خاقانی. یکی از جمله اعراب طاهر را بشناخت او را به طعنه از مرکوب بینداخت و فرودآمد و سرش را برداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 86). ز دیبا و مرکوب و ده گونه چیز همان خلعت پادشاهانه نیز دگرره گفت کاجرام کواکب ندانم برچه مرکوبند راکب. نظامی. خاطر سعدی و بار عشق تو راکبی تند است و مرکوبی جمام. سعدی