نعت مفعولی از رعی و رعایه. رجوع به رعی و رعایه شود. رعایه کرده شده. ملحوظ. آنچه رعایت کرده شود. (از اقرب الموارد). نگاهبانی شده و چشم داشته شده: چون مقرر گشت که مصالح دین بی شکوه پادشاهان دیندار نامرعی است... فرضیت طاعت ملوک که فواید دین و دنیا بدان بازبسته است هم شناخته شود و روشن گردد. (کلیله و دمنه). - مرعی داشتن، نگاه داشتن. حفظ کردن. ملاحظه کردن. پاس داشتن. ، چرانیده شده. آنچه چریده شود. (از اقرب الموارد) ، چراکننده. لیس المرعی کالراعی، چراکننده مانند چرنده نیست. (ناظم الاطباء)