ریش برآوردن پسربچه بعد سادگی زنخ. (از منتهی الارب). به کندی برآمدن ریش یا اصلاً برنیامدن ریش وی و بی ریش ماندن او، فهو أمرد. مدت زمانی بی ریش ماندن جوان سپس برآمدن ریش وی. (از متن اللغه). بی ریش شدن. (از غیاث اللغات). مروده. (متن اللغه) ، همیشگی نمودن به خوردن خرمای تر نهاده به شیر. (از منتهی الارب). مداومت نمودن بر خوردن مرد و مرید. مروده. (از متن اللغه). همیشه خرمای در شیر خیسانده خوردن. رجوع به مرد شود، تطاول ورزیدن در معاصی. (از متن اللغه)