جدول جو
جدول جو

معنی محصد

محصد
(مُ صَ)
زراعت نادرودۀ خشک شده، رسن محکم تافته شده: حبل محصد، مرد استواررأی: رجل محصدالرأی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا