معنی محز محز (شَ بَ) مشت زدن بر سینۀ کسی. محز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، آرمیدن با دختری. محاز. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا