جدول جو
جدول جو

معنی محز - جستجوی لغت در جدول جو

محز(مِ حَزز)
مرد درشت کلام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
محز(شَ بَ)
مشت زدن بر سینۀ کسی. محز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، آرمیدن با دختری. محاز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محزون
تصویر محزون
اندوهگین، اندوهناک
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زِ)
اندوهگین کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء). غم انگیز. غم آور. انده آور: موسیقی محزن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ)
اندوهگین. اندوهگین شده. دلتنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زِ)
اندوهگین کننده. (از منتهی الارب). هرآنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زَ)
اندوهگین. (منتهی الارب) (آنندراج). اندوهگین شده و دلتنگ شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
محزمه. آنچه به وی بندند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آن رشته که بر خرقه بندند. (مهذب الاسماء). بند
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ)
تنگ سازنده برای اسب. (از منتهی الارب) (آنندراج). کسی که تنگ اسب می بندد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جای تنگ بستن از ستور. ج، محازم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جای تنگ از ستور. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زِ)
تیزکننده سر دندان، برهم سایندۀ دندان و اندازه کننده آن. (از منتهی الارب) ، دندانه ساز، حکاک و کنده گر، آنکه نقب میکند و سوراخ میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زَ)
دندان سر تیز کرده چنانکه دندان جوانان باشد. (از منتهی الارب). دندان تیزکرده، دندانه دار. (ناظم الاطباء). درشت. خشن. ناهموار. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زِ)
نعت فاعلی از تحزیب. گردآورندۀ گروهها. (از منتهی الارب). گردآورندۀ گروهان و طوایف. کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء) ، وردکننده قرآن. (از منتهی الارب). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محزونه
تصویر محزونه
مونث محزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزون
تصویر محزون
اندوهگین، غمناک، مغموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزونین
تصویر محزونین
جمع محزون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزن
تصویر محزن
اندوهگین کننده اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزم
تصویر محزم
جای تنگ بند در ستور تنگسازنده برای ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزون
تصویر محزون
((مَ))
اندوهگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
Languishingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
langoureusement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
בעייפות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
쇠약하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
süzgünce
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
dengan layu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
निस्तेज रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
languidamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
kwijnend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
languidamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
томливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
томно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
tęsknie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
schmachtend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
languidamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محزونانه
تصویر محزونانه
衰弱地
دیکشنری فارسی به چینی