کسی که بر بدن او نشانه های گزیدگی کیکها باقی باشد، تیر نیکو تراشیده، برد محبر، چادر منقش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه راه. مخطط. برد مخطط. برد مخطط به دو رنگ یا خاصه مخطط به خط سیاه و زرد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ثم علاه و شرفه بزبرالحدید و النحاس المذاب و جعل خلاله عرقاً من نحاس اصفر فصار کانه برد محبر من صفره النحاس و سوادالحدید. (یاقوت در صفت یأجوج و مأجوج). از صوف رقعه ای به مختم رسانده اند وزحبر کاغذی به محبر نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 23). محبر بجست و مخیل بخواند حریری و شرب مقفل بخواند. نظام قاری (دیوان البسه ص 181)