اجراشده. انجام یافته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حکم شما را چه توان کرد که طوعاً او کرهاً واقع و مجری. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456). - مجری شدن حکمی، نافذ شدن آن. اجرا شدن آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، روان کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، پیوسته شده. (ناظم الاطباء)، هر چیزی که از جملۀ چیزی محسوب شود. (آنندراج)، اسم منصرف را گویند و آن اصطلاحی است نحویان قدیم را چنانکه اسم غیر منصرف را غیر مجری می گفتند و وجه تسمیه ظاهر است و سیبویه حرکات را به مجاری تعبیر میکرده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 67) (از محیط المحیط)، {{اسم}} محل روان شدن و جریان یافتن هر چیز. (ناظم الاطباء)، نوعی از سلام و با لفظ کردن و دادن و گشتن مستعمل. (آنندراج). نوعی از سلام و تحیت (در هند و پاکستان). (فرهنگ فارسی معین)، {{مصدر}} اجراه اجراءً و مجری، راند آن را و روان کرد. قوله تعالی: بسم اﷲ مجریها و مرسیها، بالضم هما مصدران من اجریت السفینه و ارسیتها و بالفتح من جرت السفینه و رست. (منتهی الارب). اجراه اجراء و مجری، راند آن را و روان کرد آن را. قوله تعالی: بسم اﷲ مجریها و مرسیها، هما مصدران من اجریت السفینه و ارسیتها و قرء مجریهاو مرسیها نعتاً للّه تعالی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجری (م را) معنی آخر شود