به بزرگواری غلبه کردن. (المصادر زوزنی). کسی را غلبه کردن به شرف. (تاج المصادر بیهقی). چیره شدن بر کسی در مجد و بزرگی. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، بزرگوارشدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (غیاث) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی گردیدن. مجاده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، در چراگاه بسیار گیاه افتادن شتران و به سیری و فراخی رسیدن. مجود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چهار پای را علف تمام دادن. (تاج المصادر بیهقی). علف دادن ستور را تا فربه شود. (المصادر زوزنی). سیر خورانیدن شتران را یا پر شکم یا نیم شکم علف دادن آنها را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سیر خورانیدن شتر را از علف. (ناظم الاطباء)