جدول جو
جدول جو

معنی مجاز

مجاز
(مُ)
اجازه داده شده و اذن داده شده. (ناظم الاطباء). آن که دستوری دارد. مأذون. با رخصت. رخصت داده شده. رخصت یافته. مرخص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، جایز. روا. (ناظم الاطباء). مباح. روا. مشروع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- پزشک مجاز. رجوع به ترکیب بعد شود.
- طبیب مجاز، به کسی اطلاق می گردد که در مدارس عالی طب تحصیل نکرده ولی با کار و تجربه و کسب اطلاع در محضر طبیبان حاذق اطلاعات نسبهً قابل توجهی در این رشته بدست آورده با شرایطی موفق به دریافت اجازه طبابت شده باشد.
، صاحب اجازۀ روایت. صاحب اجازۀ اجتهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا