جدول جو
جدول جو

معنی مثاب

مثاب
(مُ)
جزا و پاداش و ثواب داده شده. (غیاث) (آنندراج). پاداش داده شده و مأجور و جزای نیک داده شده. (ناظم الاطباء). اجر یافته. پاداش یافته. به پاداش رسیده.
- عنداﷲ مثاب شدن، جزای نیک از خداوند عالم جل شأنه دریافت کردن. (ناظم الاطباء).
- مثاب بودن، به ثواب و پاداش نیک رسیدن. (ناظم الاطباء).
- مثاب گشتن، اجرت بردن. پاداش یافتن:
مرا چو بی گنهی آسمان مخاطب کرد
نکرده طاعت، گشتم ز خامۀ تو مثاب.
عثمان مختاری.
بر بد و نیک از تو در همه سال
خلق عالم معقب اند و مثاب.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 38)
لغت نامه دهخدا