سخت گردیده. (از آنندراج). صلب و سخت گشته مانند سنگ. (ناظم الاطباء) ، حجر سازنده. (آنندراج) ، تنگ گیرنده بر کسی. (آنندراج) ، سنگ شده. (ناظم الاطباء). آنچه به صورت سنگ درآمده. سنگ شده، بسیارسنگ. ارض متحجره، زمین سنگناک. (از اقرب الموارد) ، جراحتی که ریمناک و سخت گردد. (آنندراج). جراحت ریمناک. (ناظم الاطباء) ، فسیل. سنگواره. موجود زنده ای که بر اثر تغییرات زمین به سنگ تبدیل شده باشد، کنایه از آن که در تبعیت از احکام و سنن تعصب دارد. قشری. متعصب. کسی که به هیچ وجه از عقاید کهنۀ خود دست برنمی دارد. پای بند عقاید و رسوم کهن. که به هیچ وجه از دیگرگونی متأثر نشود