جدول جو
جدول جو

معنی متبلتع

متبلتع
(مُ تَ بَ تِ)
بلتعانی (ب ت ) . (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (ازتاج العروس ج 5 ص 281). حاذق الظریف. (معجم متن اللغه). متظرف المتکیس. (تاج العروس ایضاً). به تکلف زیرکی نماینده در حالی که چیزی نداشته باشد. (از اقرب الموارد). آن که به تکلف ظرافت و زیرکی نماید و چیزی از آن نداشته باشد. ’بلتعانی’ مثله. (آنندراج). آن که به تکلف ظرافت و زیرکی می نماید بدون آن که چیزی از وی در آن باشد. (ناظم الاطباء) ، و لیس عنده کالمتبلتع. (تاج العروس، ج 5 ص 281). و رجوع به تبلتع و بلتعانی شود
لغت نامه دهخدا