فراخ کرده شده. (غیاث) (آنندراج). گسترده. (تفلیسی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گسترده شده و پهن شده. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). گسترده. گستریده. گسترانیده. پهن وا شده. پهن شده. پهن کرده. بازکرده. گشاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :... بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء. (قرآن 69/5). - خط مبسوط، خط متعارف، مقابل خطمجموع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ’خطمجموع’ در همین لغت نامه شود. - عماره مبسوطالسماء، هر سرایی مانند خانقاه و بیمارستان که در آنجا از مسافرین فقیر و غیرمبسوط پذیرایی نموده و آنها را تیمار می کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). - مبسوط داشتن، مبسوط گردانیدن، گسترده کردن: حق سبحانه و تعالی سایۀ... بر سر کافۀ خلائق... مبسوط دارد. (المعجم چ دانشگاه ص 19). - مبسوط کردن، گسترده و پهن کردن. - مبسوط گردانیدن، مبسوط داشتن: و جناح معدلت بر سر جهانیان مبسوط گردانید. (لباب الالباب سعید نفیسی ص 43). جناح مرحمت بر تمامت ایشان مبسوط گردانید. (جهانگشای جوینی). - مبسوط گشتن، گسترده شدن. بسط یافتن. منبسط شدن: و ذکرآن در آفاق و اقطار عالم سایر و مبسوط گشت. (کلیله ودمنه). ، خرج شده، کشیده شده. (ناظم الاطباء)