شخصی که بر اصحاب خود فائق آمده باشد در فضل و شجاعت (آنندراج). بزرگ و نامور. (غیاث). کسی که بر اقران خود در فضل و شجاعت فائق آمده باشد. فائق. برجسته. ادیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هرگاه که بر ناقدان حکیم و استادان مبرز گذرد به زیور مزور او التفات ننمایند. (کلیله و دمنه). مبرزان طریق اسلام در آن معانی، در اصول و فروع هزاران کتاب تصنیف کرده اند. (کتاب النقض چ محدث ص 10). آسمان داند که گاه نظم و نثر بر زمین چون من مبرز کس ندید ز آتش موسی برآرم آب خضر ز آدمی این سحر ومعجز کس ندید. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 873). به کمال کفایت مرسوم... و بر اقران روزگار و کفاه عصرمبرز. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107)