جدول جو
جدول جو

معنی لهیب

لهیب
(لَ)
گرمی آتش یا شعلۀ آن خالص از دود. (منتهی الارب). زبانۀ آتش. (مهذب الاسماء) .گرازۀ آتش (در تداول مردم قزوین). آتش شعله زن. (غیاث). زبانه زدن آتش. افروختن آتش. لهب:
خاطر از آب خضر و آتش موسی است زآنک
هم ز آب الطاف و هم ز آتش لهیبش یافتم.
خاقانی.
بر امید آتش موسی بخت
کز لهیبش سبز و تر گردد درخت.
مولوی.
و در هیچ بقعت روشنی و احراق و لهیب او (آتش) تغییر و تبدیل نپذیرد. (تاریخ بیهقی چ تهران ص 33)، سوز. سوزش. التهاب: و قد یوضع (ضمادالبنفسج) علی فم المعده اذا کان فیه لهیب. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا