جدول جو
جدول جو

معنی لهنه

لهنه
(لُ نَ)
ناشتاشکن. (منتهی الارب). نهاری. (زوزنی). نیم چاشت. چاشتی بامداد. (زمخشری). لقمهالصباح. زیرقلیانی. دهان گیره. دهن گیره. ناشتائی. صبحانه. ماحضر. صاحب آنندراج از شرح مقامات حریری نقل کند به معنی طعام قلیل که به زودی پیش مهمان نهند تا بدان شغل کند قبل از غذای ضیافت، هدیه ای که مسافر آورد. سوغات. ره آورد. راه آورد. ارمغان. ج، لهن
لغت نامه دهخدا