قسمی از شیر که زفت شود چون پنیری ریزه آنگاه که شیر ببرد، حالوم، شیراز، (سروری)، قسمت بسته شدۀ شیر بریده، مادۀ پنیری که از شیر بریده و کلچیده حاصل آید و آن غذائی ثقیل است و با شکر یا شیره خورند، محمد بن یوسف هروی در بحر الجواهر گوید: اجزاء دسمه تختلط بلطیف الجبنیه عند انفصال ماءالجبن و ینفصل عنه بالغلیان ؟ (بحر الجواهر)، مادۀ زفتی که از شیر بریده حاصل شود، شیر بسته، بریدۀ شیر، ثفل، (زمخشری)، شیر بریده و آن غیر پنیر است، دلمۀ شیر، کریز، کریس، (السامی) : و از همه شیرینیها و از لور و شیر و دوغ پرهیز کنند و طعام از غوره و سماق وزرشک و انار دانگ باید داد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نرم و نازک تری ز لور و پنیر چرب و شیرین تری ز شکرو شیر همچو سیماب کآوری در مشت از لطافت برون رود ز انگشت، نظامی، کدک وکشک نهاده ست و تغار لور و دوغ قدحی کرده پر از کنگر و کنب خوشخوار، بسحاق اطعمه، ، روغن و مسکه، (آنندراج)، نوعی از پنیر باشد و آن را از آب پنیر تازه مانند پنیر سازند، ماست چکیده، زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد، (برهان)، آن را لورکندنیز گویند، (جهانگیری) : هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور تا نوفتد ستور تو ناگه به جرّ ولور، ناصرخسرو، صفی گر اژدهائی بد گزنده به لور مارپیچی شد خزنده یکی از عجز تن داده به تسلیم یکی در لور وکردر میشد از بیم، امیرخسرو، گر سبکساری مترس از راه ناهموار از آنک بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است، امیرخسرو، ، سیل، کمان ندافی و آن را لورک نیز خوانند، (جهانگیری)، کمان حلاجی، (برهان)، کمان پنبه زنی، لورک، نوعی از کشتی و سفینه، (غیاث)، بی شرم و بی حیا، (برهان)، آن را لون نیز خوانند، (جهانگیری)