معنی لوح - لغت نامه دهخدا
معنی لوح
- لوح
(سَ کَ لَ) - لوح. لواح. لووح. لوحان. تشنه شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (زوزنی) ، درخشیدن برق. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). تاویدن. (تاج المصادر). تابیدن. (دهار) (زوزنی) ، برگردانیدن گونۀ کسی را سفر یا تشنگی. (منتهی الارب). گونه گردانیدن سفر مردم را. (منتخب اللغات). رنگ بگردانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی) (زوزنی) (تاج المصادر) ، پدید آمدن ستاره. (تاج المصادر). پیدا شدن و برآمدن ستاره. (منتهی الارب). پیدا شدن ستاره و جز آن. (منتخب اللغات) ، دیدن
لغت نامه دهخدا