دستار پیچیدن. (منتهی الارب). عمامه دربستن. (تاج المصادر). عمامه پیچیدن. عمامه در سر بستن. (زوزنی) ، گرد گشتن، بند شدن، پناه گرفتن. (منتهی الارب). پناه با کسی دادن. (تاج المصادر) ، نیافتن چیزی از کان بعد جستن، در روغن گردانیدن لقمه را، لازم بودن در خانه، خائیدن چیزی را، تر نهادن خرما در آب و جز آن، انگشت خویش خائیدن کودک. (منتهی الارب) ، آلوده کردن. (تاج المصادر). آلوده بکردن. (زوزنی). آلودن. (دهار). آلودگی. (غیاث). پلیدی. نجاست: لوثی شنیع بدین سبب بر دیباچۀ شرف نسب و جمال حال او نشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 230) ، توانا و قوی شدن. (منتخب اللغات)