مرکّب از: ل + م ، مخفف ’ما’ی استفهامیه، حرف یستفهم به و اصله ’ما’ وصلت بلام فحذفت الالف. بهر چه. برای چه. چرا. از چه. ز چه. لمه. (منتهی الارب)، صاحب غیاث اللغات گوید: فارسیان در محاورۀ خود به این معنی نیز میم را ساکن خوانند و به معنی سبب پرسی واعتراض مستعمل کنند و در محاورۀ عربی در صورت الحاق یاء نسبت میم را مشدد خوانند. (غیاث) : و قائله لم عرتک الهموم و امرک ممتثل فی الامم فقلت دعینی علی غصتی فان الهموم بقدر الهمم. صاحب بن عباد (ازسندبادنامه ص 53)، ذات او سوی عارف عالم برتر از این و کیف و از هل و لم. سنائی. فقیهان طریق جدل ساختند لم لانسلم درانداختند. سعدی. - مطلب لم، هو السؤال عن السبب الذی لاجله وجد الشی ٔ و لولاه لما وجد ذلک الشی ٔ کقولنا لم العقل موجود