اسم از لم دادن و لم دادن یا لمیدن، حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن. استراحت کردن و آسودن در اصطلاح عامۀ مردم. آسایش. (برهان). لمیده به معنی آسوده و بر این قیاس و المیدن، یعنی آسودن و خفتن. و با لفظ داشتن و دادن و زدن به معنی واکشیدن و خواب کردن به فراغت است. (آنندراج) : نگه مست اداریزی و لب غربال جان بیزی به چشم غمزه جا دارد به تخت عشوه لم دارد. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). کام دل مرا چه شود گر برآورد شیرین لبت که لم زده بر متکای ماچ. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). ، رحمت و بخشایش. (برهان). رجوع به لمیدن و لم دادن شود ازملک. پیچکی خاردار در جنگلهای شمالی ایران. نامی که در بهشهر (اشرف) به وشات دانه دهند. نامی که در نور به تمشک دهند. و رجوع به تمشک شود، شوک. شوکه. خار. تیغ. تلو. تلی. بور. لام